در عشق حداقل قطره ای جنون هست و در جنون هم همیشه دریایی از عشق!
نوشته شده توسط: هیچکس
درویشی قصه زیر را تعریف می کرد: یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود. وقتی مُرد همه می گفتند به بهشت رفته است آدم مهربانی مثـل او حتما ً به بهشت می رود. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود و استـقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. فرشته نگهبانی که باید او را راه می داد نگاه سریعی به فهرست نام ها انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به جهنم فرستاد. در جهنم هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود. مَرد وارد شد و آنجا ماند . . . چند روز بعد شیطان با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه فرشته نگهبان را گرفت و گفت: « این کار شما تروریسم خالص است! » نگهبان که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید: چه شده ؟ شیطان که از خشم قرمز شده بود گفت: « آن مَرد را به جهنم فرستاده اید و آمده وکار و زندگی ما را به هم زده.از وقتی که رسیده نشسته و به حرف های دیگران گوش می دهد و به درد و دلشان می رسد.حالا همه دارند در جهنم با هم گفت و گو می کنند یکدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند. جهنم جای این کارها نیست! لطفا ً این مَرد را پس بگیرید!! » وقتی قصه به پایان رسید درویش گفت: « با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند! »
نوشته شده توسط: هیچکس
نوشته شده توسط: هیچکس
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو یا دل ازدیدن تو سیر شود بعدبرو ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن آسمان پای پرت پیر شود بعد برو نازنینم تو اگر گریه کنی بغض من نیز می شکند خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد باش ای نازنین خواب تو تعبیر شود بعد برو
نوشته شده توسط: هیچکس
یک قطره اشک مى اندازم تو دریا - تا زمانى که پیداش کنى دوستت دارم. -
اگه پیدا کردی اون وقت تو رو فراموش می کنم
نوشته شده توسط: هیچکس
سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،
نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب
و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست.
نوشته شده توسط: هیچکس
خیلی سخته که عزیزترین کس زندگیت ازت بخواد فراموشش کنی...
خیلی سخته که سالگرد اشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری...
خیلی سخته که روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای...
خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یک نفر از دست بدی بعد بفهمی که دوست نداره....
نوشته شده توسط: سودا
چه زیباست به خاطر تو زیستن
وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛
و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن
و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ایکاش میدانستی بدون تو،
مرگ گواراترین زندگیست،بدون تووبه دورازدستهای مهربانت،
زندگی چه تلخ وناشکیباست ایکاش میدانستی مرزخواستن کجاست
و ایکاش میدیدی قلبی را که فقط ؛
برای تو می تپد....
نوشته شده توسط: هیچکس
امشب بوی باران تازه است
التماس گریه بی اندازه است
تازگی ها شب برایم اشناست
من و شب هستیم، غم هم پیش ماست
اسمان امشب کنارم امده ست
انتظارم ، انتظارم امده ست
عشق با الاله خلوت کرده است
با نگاه لاله صحبت کرده است
چشم من خاصیت شب بو گرفت
شب به بوی اشک هایم خو گرفت
می نویسم گاه زیبا ، گاه زشت
مانده ام در لابه لای سرنوشت
روز از گنجایش غم خالی است
شب برای گریه هایم عالی است
نوشته شده توسط: هیچکس
خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
Atom
:: کل بازدیدها ::
53963
:: بازدیدهای امروز ::
22
:: بازدیدهای دیروز ::
1
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تولد .
:: آرشیو ::
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
:: لوگوی دوستان من ::
:: خبرنامه ::