سایت بهاربیست

قالب وبلاگ

تیر 1388 - ثانیه های آخر ....
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ثانیه های آخر ....

الهی بی اثر باشد شنبه 88/4/13 ساعت 10:37 عصر

کنم هر شب دعایی که ز دلم بیرون رود مهرت
ولی ...
آهسته گویم الهی بی اثر باشد



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: هیچکس


    ای مسافر !  ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت .
    بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
    آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ...
    بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را .
    مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمی تابم ...
    جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز...    آرام تر بگذر ...
    وداع طوفان می آفریند... اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟! باران هنگام طوفان را که می بینی !  آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری ...
    من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ...
    اما نمی دانی ... نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست ...
    از خود تهی شده ام ... نمی دانم .....!!!!!!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: هیچکس

    منو ببخش... شنبه 88/4/13 ساعت 3:22 صبح



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: سودا

    ما شنبه 88/4/13 ساعت 3:12 صبح



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: سودا

    دنیا جمعه 88/4/12 ساعت 3:7 صبح

    می خواستم زندگی کنم راهم را بستند?

    ستایش کردم گفتند خرافات است ?

    عاشق شدم گفتند دروغ است ?

    گریستم گفتند بهانه است ?

    خندیدم گفتند دیوانه است ?

                                        دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم           



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: سودا

    ... جمعه 88/4/12 ساعت 2:57 صبح



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: سودا

    دلتنگی جمعه 88/4/12 ساعت 2:54 صبح

    چشمهایم را می بندم

    به یاد آخرین بوسه

    در نزدیکی یک روز بارانی

    یادت هست

    می خواستی دلتنگی آسمان را با خود

    ببری ؟

    ولی افسوس طاقت سنگینی ابرها را

    نداشتی

    همه را به من دادی و رفتی

    و دلتنگی خودت هم ...

    حالا اینجا ایستاده ام

    خیلی دورتر از باران

    و به یاد آن روز

    اشک می ریزم

    شاید از دلتنگی آسمان و خودم کم شود

    تا شاید تو برگردی

    ..



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: سودا

    تنهایی جمعه 88/4/12 ساعت 2:47 صبح



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: سودا

    دوستت دارم جمعه 88/4/12 ساعت 2:37 صبح

    چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی! چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !چه کودکانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی ! چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه! من سوختم



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: سودا

    وقتی با تو آشنا شدم...... سه شنبه 88/4/9 ساعت 11:7 عصر

    وقتی با تو آشنا شدم؛درخت مهربانیت آنقدر بلند بود که هرچه بالا رفتم آخرش را ندیدم.

     معجون زیبایت آنقدر شیرین بود که هر چه نوشیدم نتوانستم تمامش کنم.

     و دریای عشقت آنقدر وسیع بود که هرچه شنا کردم نتوانستم آخرش را ببینم و سرانجام در آن غرق شدم.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: هیچکس

    <      1   2   3   4   5      >

    خانه
    مدیریت
    پست الکترونیک
    شناسنامه
     RSS 
     Atom 



    :: کل بازدیدها ::
    51960


    :: بازدیدهای امروز ::
    15


    :: بازدیدهای دیروز ::
    1



    :: درباره من ::

    ثانیه های آخر ....

    مدیر وبلاگ : هیچکس[67]
    نویسندگان وبلاگ :
    سودا (@)[41]


    به نام تنها آشفتگان دیار سرنوشت تقدیم به تمامی آنانی که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمانشان جرعه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گل های سرخ در معبد ارغوانی دلهایشان به یادگار مانده است. نخستین چکه ناودان یک احساس را در قالب کلامی از جنس تنفس باغچه معصوم یاس به روی حجم سفید یک دفتر میریزم و آن را با لحجه همه پروانه صفتهای این گیتی بی انتها به آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه میکنم. در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانید

    :: لینک به وبلاگ ::

    ثانیه های آخر ....


    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تولد .


    :: آرشیو ::

    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388


    :: لوگوی دوستان من ::




    :: خبرنامه ::