وقتی با تو آشنا شدم؛درخت مهربانیت آنقدر بلند بود که هرچه بالا رفتم آخرش را ندیدم.
معجون زیبایت آنقدر شیرین بود که هر چه نوشیدم نتوانستم تمامش کنم.
و دریای عشقت آنقدر وسیع بود که هرچه شنا کردم نتوانستم آخرش را ببینم و سرانجام در آن غرق شدم.
نوشته شده توسط: هیچکس
خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
Atom
:: کل بازدیدها ::
54780
:: بازدیدهای امروز ::
8
:: بازدیدهای دیروز ::
3
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تولد .
:: آرشیو ::
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
:: لوگوی دوستان من ::
:: خبرنامه ::